خداوند بزرگ آئینه ام اوست
صفا بخش دل بی کینه ام اوست
تو می دانی تو ای آرام جانم
عزیز و همدم دبرینه ام اوست
((حس
عاشقی))
نمی دونم اصلا
چه دردیه وقتی از عشق
و عاشقی سخن میگم پروانه
احساسم پر می کشه و بی اراده از
چشمام بارون می باره تو دلم آتشی سرد
شعله می زنه فکر می کنم یکی در و دیوار و
نقاشی زده و می خواسته حرف دلش و بهم بزنه
بعضی اوقات هم یک گوشه می شینم و ساعتها به
جایی خیره میشم اما تو ذهنم بر دنیا حکومت می کنم تو آسمون
با پرندهای مهاجر پرواز می کنم تو جنگل سرسبز یک بیابان خشک
میکشم یا گاهی برای کویری که چشمش برای دیدن حتی یک قطره
باران کم سوء شده در یاچه ای ذلال با ماهی های عاشق که
.**.عاشق تنها.**....
ادامه مطلبما را در سایت .**.عاشق تنها.**. دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : asheghetanha2000 بازدید : 93 تاريخ : شنبه 17 دی 1401 ساعت: 14:41